وبلاگ فرهنگي، علمی،ادبی، آموزشی (سرباز.ایرانشهر)
به اين وبلاگ خوش آمدید.
نويسندگان

بت های قلبت رو بشکن

بنام پاک خدا

بت های همیشگی قلبت رو بشکن

میدونی تعریف کلی بت چیه :

بت هر چیزی است که به جای خدا

اون رو در مـدیـریـت دنـیـا

مـوثـر بـدونی و لحظه ای یا بیشتر

فکر میکنی کاری ازدستش بر میاد.

مانند:

زن بیوه ای که شوهرش مرده بود در افکار خود به تنها پسرش می گفت تویی که در آینده ناجی منی

جمله ای که مادر گفت تنها شایسته خدا بود بـت مـادر در سن نوزده سـالگی بـا موتور تصادف کرد و مـُرد

مـادر از هـمـه جـا نـا امـیـد بـه خـدا روی آورد و گـفـت : نـاجـی مـن بـاش

[ چهار شنبه 8 آذر 1391برچسب:بت,پرستش,قلب,نفس اماره,, ] [ 10 قبل از ظهر ] [ غلامقادر ملازاده ]

توبه نصوح

نَصوح مردى بود شبيه زنها ، صورتش مو نداشت و سینه هايى برجسته چون سينه زنها داشت و در حمام زنانه كار مى كرد. او سالیان متمادی بر این کار بود و از این راه هم امرار معاش می‌کرد و هم ارضای شهوت. گرچه چندین بار به حکم وجدان توبه کرده بود اما هر بار اخگر شهوت، او را به کام خود اندر می‌ساخت و كسى از وضع او خبر نداشت و آوازه تميزكارى و زرنگى او به گوش همه رسيده و زنان و دختران رجال دولت و اعيان و اشراف دوست داشتند كه وى آنها را دلاكى كند و از او قبلاً وقت مى گرفتند تا روزى در كاخ شاه صحبت از او به ميان آمد.
دختر شاه مايل شد كه به حمام آمده و كار نَصوح را ببيند. نصوح جهت پذيرايى و...

لطفا ادامه مطلب


ادامه مطلب
[ سه شنبه 25 مهر 1391برچسب:توبه,نصوح,حمام,دختر,شهوت,سينه,زنان,شاه,اشراف,, ] [ 9 قبل از ظهر ] [ غلامقادر ملازاده ]

یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَكُمْ وَ أَهْلیكُمْ ناراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ عَلَیْها مَلائِكَةٌ غِلاظٌ شِدادٌ لا یَعْصُونَ اللَّهَ ما أَمَرَهُمْ وَ یَفْعَلُونَ ما یُؤْمَرُونَ        التحریم : آیه 6
  
اى كسانى كه ایمان آورده ‏اید خود و خانواده خویش را از آتشى كه هیزم آن انسان ها و سنگ هاست نگه دارید؛ آتشى كه فرشتگانى بر آن گمارده شده كه خشن و سختگیرند و هرگز فرمان خدا را مخالفت نمى‏كنند و آنچه را فرمان داده شده ‏اند [به طور كامل] اجرا مي ‏نمایند.

[ سه شنبه 18 مهر 1391برچسب:خدا,قران,بهشت,جهنم,نجات,قوم,اهل,, ] [ 12 قبل از ظهر ] [ غلامقادر ملازاده ]

اي عزيز :

-         در عشق جفا ببايد و وفا ببايد تا عاشق پخته قهر و لطف معشوق گردد، و اگر نه، خام بود و از او چيزي نخيزد. اگر دشنام دوست به از آفرين ديگران نداني ،هنوز از راه عشق بي خبري .

هجران تو خوشتر از وفاي دگران         منكر شدنت به از رضاي دگران.

و اما بدان كه نماز از اركان مهم دين است، جهد كن اي عزيز ! تا در پنج نماز دل حاضر داري . و گر نه كردن و ناكردن يكي بود. و بدان كه فلاح ثمره نماز مقبول است، و مقبول آن بوَد كه خضوع و خشوع با آن به هم بوَد.

(( قَد اَفلحَ المومنون الّذين هُم في صلاتِهِم خاشعُون))

صلات مقبول را ثمره فلاح بوَد.

اي برادر در آن نكوش كه نماز بسيار كني ،در آن كوش كه در نماز مكتوبات دل چون حاضر داري. ((الا بذكرالله تطمئن القلوب ))

[ چهار شنبه 25 مرداد 1391برچسب:عشق,دعا ,نماز,حضور,قلب,خشوع,عاشق,معشوق,فلاح,هجران,دوست,ذكر,, ] [ 10 بعد از ظهر ] [ غلامقادر ملازاده ]

عشق يعني اين :

 چون فاروق و مرتضي از بعد وفات مصطفي (ص) به كوفه آمدند. فاروق در ميان خطبه گفت: (( اي اهل نجد ! بر خيزيد. )) برخاستند. گفت : (( از قرن كسي در ميان شما هست؟)) گفتند: ((بلي.)) قومي را بدو فرستادند. فاروق- رضي الله عنه- خبر اويس از ايشان بپرسيد. گفتند: (( نمي دانيم. )) گفت: (( صاحب شرع مرا خبر داده است. و او گزاف نگويد. مگر شما او را نمي دانيد ؟)) يكي گفت: (( او از آن حقيرتر است كه امير المومنين او را طلب كند. ديوانه اي احمق و از خلق وحشي باشد.)) گفت: (( او را طلب مي كنيم كجاست؟)) گفتند: (( در وادي عُرَنه. در آن وادي اشتر نگاه مي دارد تا شبانگاه نانش دهيم. شوريده اي است در آبادانيها نيايد و با كس صحبت ندارد و آنچه مردمان خورند او نخورد غم و شادي نداند. چون مردمان بخندند. او بگريد و پس فاروق و مرتضي رضي الله عنهما آنجا  شدند او را ديدند در نماز. فاروق گفت: (( يا اويس! چرا نيامدي تا مهتر را بديدي ؟)) گفت: (( آن گاه شما ديديت؟)) گفتند: (( بلي.)) گفت: (( مگر جُبّه1 او را ديديد. اگر شما او را ديديت بگوييد تا ابروي او پيوسته بود يا گشاده ؟)) اي عجب! چندان او را ديده بودند. اما از هيبت كه او را بود،نشان باز نتوانستندداد. گفت : ((شما دوست محمد هستيد؟))  گفتند:‌(( هستيم.)) گفت: (( اگر در دوستي درست بوديت . چرا آن روز  كه دندان مبارك او شكستند،به حكم موافقت،دندان خود نشكستيد؟ كه شرط دوستي موافقت است.)) و پس  دندان خود بنمود يك دندان در دهان نداشت گفت: (( من او را به صورت ناديده، موافقت او كردم كه موافقت از دين است.)) پس هر دو را رقت جوش آورد. بدانستند كه منصب موافقت و ادب منصبي ديگر است كه رسول را نديده بود و از وي مي بايست آموخت. پس فاروق گفت : ((يا اويس! مرا دعايي بكن.)) گفت: ((در ايمان ميل نبود. دعا كرده ام . و در هر نماز تشهد مي گويم: اللهم اغفِر لِلمُومنين والمومنات اگر شما ايمان به سلامت به گور بريد. خود شما را دعا در يابد. و اگر نه من دعا ضايع نكنم.))  پس فاروق گفت: ((مرا وصيتي كن: )) گفت: ((يا عمر! خداي را شناسي؟)) گفت: ((شناسم.)) گفت: ((اگر بجز از خداي. هيچ كس ديگر نشناسي. تو را به.)) گفت:  ((زيادت كن. )) گفت: (0يا عمر! خداي تو را مي داند؟)) گفت: ((داند.)) گفت: ((اگر بجز خداي كس ديگر تو را نداند. تو را به.))

1- لباس گشاد

تذكره الاولياء-شيخ عطار

[ سه شنبه 24 مرداد 1391برچسب:اويس,قرن,فاروق,مرتضي,عشق,رسول,پيامبر,بهشت,قيامت,دين, ] [ 3 بعد از ظهر ] [ غلامقادر ملازاده ]

كيست اين اويس رضي الله عنه؟

گاه گاه پيامبراسلام (ص) روي سوي يمن كردي و گفتي: ((نسيم رحمت از جانب يمن مي يابم.)) و باز مي فرمودكه: (( فرداي قيامت، حق- تعالي هفتاد هزار فرشته را بيافريند در صورت اويس تا اويس را در ميان ايشان به عرَصَات1 برآورند و به بهشت رود تا هيچ آفريده الا ماشاءالله2 واقف نگردد كه در آن ميان اويس كدام است، كه چون در سراي دنيا حق را در زير گنبد پنهاني عبادت مي كرد و خويش را از خلق دور مي داشت، تا در آخرت نيز از چشم اغيار محفوظ ماند.)) كه  اَوليائي تَحتَ قبابي لا يَعرِفهُم غَيري.(دوستان من زير گنبدهاي منندو جزمن كسي آنهارا نمي شناسد.)

 و در اخبار غريب آمده است كه فردا پيامبر (ص) در بهشت از حجره خود بيرون آيد. چنان كه كسي مر كسي را طلب كند. خطاب آيد كه: ((كه را طلب مي كني؟)) گويد: ((اويس را.)) آواز آيد كه: ((رنج مبر چنان كه در دار دنيا وي را نديدي، اينجا نيز هم نبيني. )) گويد: ((الهي! كجاست؟)) فرمان رسد كه : (( در جايگاه راستي.)) گويد: ((مرا نبيند؟)) فرمان رسد كه : (( كسي ما را مي بيند، تو را چرا بيند؟))

باز پيامبر (ص) گفت كه : (( در امت من مردي است كه به عدد موي گوسفندان ربيعه و مُضـَر او را در قيامت شفاعت خواهد بود.)) و چنين گويند كه در عرب هيچ قبيله را چندان گوسفندنبودكه اين دو قبيله را.صحابه گفتند:))اين كه باشد؟)) گفت: ((بنده اي از بندگان خداي. )) گفتند: (( ما همه بندگانيم. نامش چيست؟)) گفت: (( اويس. )) گفتند: (( او كجا بود؟)) گفت: (( به قرَن. )) گفتند: (( اوتو را ديده است؟)) گفت: (( به ديده ظاهر نديده است.)) گفتند: (( عجب! چنين عاشق تو  و او به خدمت تو نشتافته است؟!)) گفت: (( از دو سبب؛ يكي از غلبه حال دوم از تعظيم شريعت من كه پيرمادري دارد. عاجزه اي  است ايمان آورده، به چشم بخَلَل3 و به دست و پاي سست شده. به روز اويس اشترواني4 كند و مزد آن بر نفقات خود و مادر خود خرج كند. )) گفتند: (( ما  او را ببينيم؟)) صديق5 را گفت: (( تو او را در عهد خود نبيني.)) اما فاروق6 و مرتضي7 را گفت رضي الله عنهم كه: (( شما او را ببينيد. و وي مردي شعراني است.)) و بر پهلوي چپ وي و بر كف دست وي چندان كه يك درم سفيد است و آن نه سفيدي برَص است چون او را در يابيد، از من سلامش رسانيد و بگوييد تا امت مرا دعا گويد. )) باز پيامبر (ص) فرمود : (( احب العباد الي الله الاتقياء8.)) بعضي گفتند: (( يا رسول الله! ما اين در خويشتن نمي يابيم. )) سيد عليه السلام گفت : شترواني است به يمن او را اويس گويند قدم بر قدم او نهيد.))

1-صحراي محشر 2- جز آنچه خدا بخواهد 3- معيوب  4- شترباني 5- حضرت ابوبكر6- حضرت عمر7- حضرت علي

تذكره الاولياء شيخ عطّار

[ یک شنبه 15 مرداد 1391برچسب:پيامبر,صديق,مرتضي,فاروق,اويس,عشق,قرن,عرصات,محشر,شتر,, ] [ 9 بعد از ظهر ] [ غلامقادر ملازاده ]

[ پنج شنبه 8 دی 1398برچسب:حديث,پند,, ] [ 5 بعد از ظهر ] [ غلامقادر ملازاده ]
درباره وبلاگ

به وبلاگم خوش آمديد.نيازمند نظرات مفيد شما هستم. با سپاس : ملازاده
امکانات وب

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 46
بازدید دیروز : 12
بازدید هفته : 46
بازدید ماه : 1194
بازدید کل : 255703
تعداد مطالب : 219
تعداد نظرات : 70
تعداد آنلاین : 1



............................


------------------------------------------------------------------------
-------------------------------------------------------- ------------------------------------------------------ ---------------
کد اپلود عکس
................................................................
بک لینک فا